جیم کالینز در تحقیقات جامعی که داشت متوجه شد از ۲۰۰۰ شرکتی که از سال ۱۹۵۵ تا ۲۰۰۸ در فورچون ۵۰۰ بوده اند فقط ۷۶ شرکت باقی ماندهاند و بقیه هرکدام به نحوی از بازار رقابت ناپدید شدهاند.
ایشان از الگوهای متفاوتی برای پیدا کردن دلیل این شکستها استفاده کرد و در نهایت به ۵ عامل اصلی سقوط کسب و کارها رسید. که در کتاب از عرش به فرش به صورت کامل آنها را بیان کرد. این کتاب توسط نشر هورمزد به چاپ رسیده است.
۱- غرور ناشی از موفقیت
۲- پیشروی بدون انضباط
۳- انکار خطر و زیان
۴- به دنبال راهی برای خلاصی از وضعیت
۵- تسلیم و پذیرش مرگ
در ادامه به بررسی این ۵ عامل میپردازیم:
مرحله اول: غرور ناشی از موفقیت در کسب و کار
مرحله اول هنگامی پیش میآید که افراد مغرور شوند و به موفقیت خود به عنوان حق قطعی خودشان نگاه میکنند. به همین خاطر عوامل اصلی موفقیت را نادیده میگیرند و خود را مرکز ثقل دنیای موفقیت میپندارند. «من آنم که رستم بود پهلوان»
مرحله دوم: پیشروی بدون انضباط
وقتی غرور مرحله اول ایجاد شود صاحب کسب و کار بلافاصله به این مرحله میرسد و قدم های بزرگتر بدون فکر بر میدارد.
چون دلیل موفقیت «من» بوده است پس «من» میتوانم کارهای بزرگتر انجام دهم
وقتی یک تشکیلات بیش از ظرفیتش پیش میرود به طوری که نمیتواند کرسی های کلیدیاش را به افراد لایق بسپارد، آغازگر سقوط میشود. یا حتی تبلیغی انجام دهد که ظرفیت پذیرش مشتری را نداشته باشد.
مرحله سوم: انکار خطر و زیان
در این مرحله مدیران و صاحبان کسب و کار اطلاعات منفی را کوچک، و داده های مثبت را بزرگ جلوه میدهند.
مشاوره ها و سخنرانی های انگیزشی گوش میدهند. به دنبال انگیزه های ظاهری هستند. ریسکهای بزرگ دست انجام میدهند و به طرق مختلف نتایج احتمالی ریسک ها را نادیده میگیرند. به کسانی که موارد منفی و قابل احتیاط را بیان میکنند به دید موانع و سد راه موفقیت نگاه میکنند.
مرحله چهارم: به دنبال راهی برای خلاصی از وضعیت
انباشت خطر و ریسک ناشی از مرحله اول تا سوم یکی یکی سرباز میکند و همه با هم قابل رؤیت میشود. همان مدیرانی که به دنبال ظاهر جذاب و مشاوران انگیزشی بودند شروع به کنار گذاشتن آنها میکنند.
دیگر از «تو میتوانی دنیا را تغییر دهی، اگر بخواهی» خبری نیست. به هر دست آویزی چنگ میزنند که خود را نجات دهند و از این استیصال بیرون بیایند ولی افسوس که خیلی زود دیر میشود.
مرحله پنجم: واگذاری کسب و کار به رقیب، تسلیم، پذیرش مرگ
ماندن در وضعیت چهارم باعث خستگی و دلزدگی مدیران میشود. کسانی که نقطه ثقل جهان بودهاند حالا مدتی است که با مشکلات زیاد دست و پنجه نرم میکنند. هرچه تلاش میکنند پایین تر میروند. حالا به شانس اعتقاد پیدا میکنند که «شانس نداریم». با مشاوران قطع ارتباط میکنند. میگویند همین مشاوران این بلا را سر ما آوردهاند. مسئولیت انتخاب نادرست مشاور را بر عهده نمیگیرند. فرسودگی مزمن، خستگی مفرط، افول، دلهره و نگرانی، بهرهوری را پائین آورده است. کسب و کار را کوچک و نحیف میکند.
چه سرنوشت غم انگیزی….
یک بار دیگر مراحل را بخوانید…
اگر صاحب کسب و کاری هستید و این مقاله را خواندید:
مراقب نشانه های منفی در کار خود باشید.
از مشاوران و سخنرانان انگیزشی و اینستاگرامی دوری کنید.
اگرچه تحقیقات نشان میدهد که کمپانی ها کمابیش در یک توالی مشابه حرکت میکنند اما احتمال دارد در مرحله ای جهش اتفاق بیفتد.
محمد مارانی مدرس و مشاور کسب و کار